روز گذشته هم هیات وزیران در هم اندیشی با یکدیگر، ابهامات قانون را مرتفع کردند. بنابر تاکید رییس قوه مجریه و الزامات این قانون، از این پس تمام کارگران ساختمانی مشمول و مستحق برای پوشش بیمه اجتماعی خواهند بود. قانون، مصرح و موکد است اما کارفرمای متخلف همیشه روزنه یی برای فرار پیدا خواهد کرد.
مهرداد بائوج لاهوتی، نماینده لنگرود: ما همواره درباره وضعیت بیمه یی کارگران روزمزد احساس خطر می کردیم. در ماده ۵ این قانون نوعی چک سفید امضا به دولت داده بودیم و حال با این طرح درصدد اصلاح آن هستیم.
نادر قاضی پور، نماینده ارومیه: در این طرح حق کارگر ضایع می شود و این درحالی است که امروزه هفت درصد کشته شده های کشور مربوط به کارگران است.
اعتماد: اسماعیل از ساعت ٦ صبح تا ٦ بعدازظهر می ایستد گوشه غربی میدان تجریش، نزدیک ترمینال تاکسی ها و اول خیابان رودخانه. اسماعیل و ١٥ نفر مثل اسماعیل، هر روز از ساعت ٦ صبح تا ٦ بعدازظهر، ایستاده یا چمباتمه زده روی آسفالت پیاده رو، با توبره یی از لباس کار و یک کلنگ دسته کوتاه و چند تکه نان خشک و یک جفت جوراب سفید از گچ ماسیده، چشم شان خیره می ماند به رد لاستیک ماشین ها تا از بین آن ١٠٠٠، ٢٠٠٠، ٣٠٠٠ ماشینی که در این ١٢ ساعت وارد خیابان رودخانه می شوند و بالای دور برگردان، مسیر کج می کنند، کدام راننده سرش را از شیشه ماشین بیرون می آورد که داد بزند «کارگر... کارگر...» و اسماعیل و آن ١٥ نفر بقیه بدوند و آویزان شیشه های ماشین شوند و هرکدام، از بالای سرها یا رخنه کرده در فشردگی دست ها و تن ها، با التماسی که در صدایش می شکند و اوج می گیرد، خودش را کاری تر و ماهرتر و «کارگرتر» از بقیه نشان دهد تا راننده راضی شود او را انتخاب کند.
اسماعیل دست های پینه بسته اش را به هم می مالد و بخار سرمازده دهان را به مشت هایش می دمد. ترک های پوست دست هایش آدم را یاد شیارهای پوست تنه درختان می اندازد. یک کاپشن نازک و پیراهن پشمی به تن دارد و چشم هایش از سوز سرد شمیران به اشک افتاده است.
«بعضی روزها یک پیت حلبی آتش درست می کنیم تا این همه ساعت را یخ نزنیم حداقل. اما باید برای چوب و الوار هم پول داد. باید پولی باشد که چوب و الوار تهیه کنیم.»
سه سال است اسماعیل کارگری می کند. رشته حسابداری دانشگاه که قبول شد و از کوهدشت به تهران آمد، پایش را که روی زمین ترمینال آزادی گذاشت و شنید که راننده تاکسی برای یک مسیر ٣ کیلومتری ١٥ هزار تومان کرایه دربستی می گیرد، فهمید نه او و نه پدر کارگرش از پس مخارج دانشگاه و زندگی او در این شهر گرفتار در پیچ درپیچ رقابت ها و طمع ها برنمی آیند و پیشنهاد خانواده همزمان شد با ایده خودش «برو کارگری کن.»
از آن موقع، اسماعیل غیر از دو روزی که کلاس دانشگاه دارد، بقیه روزها را پای میدان می ایستد برای کارگری ساختمان.
«همه کار کردم. از جارو زدن کف کارگاه و شستن لباس کارگرها تا بردن کیسه های ٢٠ کیلویی و ٣٠ کیلویی سیمان از راه پله ساختمان های نیمه کاره و آجر چینی و ایستادن پای بشکه های قیر در حال جوش.»
حالابعد از سه سال که فقط یک ترم به پایان دوره لیسانسش باقی مانده و گوشه یی از ذهنش، فهرستی از موضوعات پایان نامه چیده، کارت دانشجویی توی جیبش فقط به درد این می خورد که بتواند روزهای دانشگاه، دو سه پرس غذای ارزان از آشپزخانه دانشگاه بخرد برای کل هفته.
«تمام ترسم در این سه سال این بوده که یکی از دانشجوها، مرا اینجا ببیند. یا نمی دانم. سرنوشت است و هزار بازی. بعضی وقت ها که کارگری ساختمان گیرم نمی آید می روم برای نظافت خانه مردم. یک وقت یکی از همین خانه ها، خانه یکی از بچه های دانشگاه باشد.»
اسماعیل که شب ها در خوابگاه دانشگاه می ماند و روزی نیم وعده غذای گرم می خورد، «شاه» جمع کارگرانی است که با کوره سوادی کمتر از ششم ابتدایی، هر روز از ساعت ٦ صبح، در گرمای نفسگیر تابستان و سرمای استخوان سوز زمستان، به امید کار، کاری که هیچ آتیه یی ندارد، گوشه میدان تجریش می ایستند و رد رسوب حسرت توقف یکی از آن هزاران ماشینی که از خیابان رودخانه می گذرند را می شود در نگاه افسرده شان دنبال کرد.
«وقتی از روستایمان راهی تهران می شویم، دعا می کنیم اتوبوس تصادف کند و بمیریم و دیه مان برسد به زن و بچه مان.»
روزهایی که با بیکاری می گذرد
مردها دور اسماعیل جمع می شوند و صدایشان درهم می پیچد. شرمی ندارند که بقیه بشنوند از حال و روز بیکاری و بی پولی شان. اغلب شان از غرب کشور آمده اند و شکایت شان از تراکم بیکاری در شهر خودشان است که وادارشان کرد راهی پایتخت شوند به امید واهی. حالادر این تودرتوی گرانی و بیکاری و رندی، خودشان را رانده شده هایی می بینند که حسرت نان خوش و آب بی دغدغه را هم باید به فهرست بقیه دردهایشان اضافه کنند.
اکبر می شود صدای بقیه. مردی در آستانه میانسالی که ٢٧ روز است بیکار است و ٢٧ روز بیکاری، یعنی جیبی پر از قرض و بدهی.
«ما را که می بینی خانم هیچ کدام مان بیشتر از ٥٠٠ یا ٦٠٠ هزار تومان در ماه مزد نداریم. اگر آنقدر پول ته جیب مان را بگیرد خیلی هم راضی هستیم. یک وقت هایی که می بینی ٢٠٠ هزار تومان هم ته جیب مان را نگرفته در یک ماه. آنقدر کارگر افغان هست که کارفرما دیگر چشمش ما را نمی بیند که از پل دختر و کرمانشاه و لرستان و بجنورد آمده ایم. آنجاها خانم، شهرهای ما کار نیست. ما که آمده ایم تهران و از یک ماه، یک هفته اش را کار می کنیم خیلی خیلی خوشبختیم. »
١٥ سال کارگری ساختمان، ٣٠ سال کارگری ساختمان، ١٠ سال کارگری ساختمان، ١٧ سال کارگری ساختمان، یک هفته بیکاری، ٣ هفته بیکاری، ٢٥ روز بیکاری، ٤٠ روز بیکاری، همین ها را می شنوم به اضافه یک جمله مشترک. «هیچ کدام مان بیمه نیستیم خانم.»
آخرین انتخاب؟ آخرین امید؟
کارگری ساختمان: شغلی که حتی در فهرست مشاغل غیررسمی هم جا و مکان مشخصی ندارد، آخرین انتخاب مردانی است که برای تامین معاش خود و خانواده، «درمانده» می شوند. آخرین انتخابی که در واقع، نخستین انتخاب است وقتی از هیاهوی بیکاری در شهر و دیار خودشان فرار کرده اند و از کنج پناهی که در پایتخت جسته اند هم، تصویر متفاوتی نمی بینند و چاره یی جز «کارگر شدن» ندارند آن هم در راسته یی که به علت خست کارفرماها در تامین هزینه الزامات ایمنی، روی بالاترین پله آمار تلفات جانی نیروی کار ایستاده است.
کارگری ساخت و ساز، مهارت زیادی لازم ندارد جز آنکه بلد باشند حداقل های مزایا وحرمت انسانی را بپذیرند و از هر امید به ارتقا و پیشرفت دل بکنند. شغلی که نهایتش: اگر ماندگار شوند و سالم بمانند، می رسد به «استاد بنایی» که آن هم باز فطیر و بی آتیه است.
کارگران ساختمانی، بیشترین قربانیان حوادث شغلی هستند. نه فقط در ایران که در تمام کشورها. با دو تفاوت عمده اما. در باقی کشورها، ٢٥ درصد از هزینه ساخت و ساز برای تامین ایمنی کارگران هزینه می شود و ١٧ درصد حوادث شغلی برای کارگران ساختمان اتفاق می افتد اما در ایران، فقط ٥ درصد هزینه ساخت پای الزامات حفظ امنیت نیروی کار می رود و به همین دلیل، ٥٠ درصد حوادث شغلی در ایران مربوط به کارگران ساختمان است. کارگرانی که نه تنها از مزایای قانونی بی بهره اند، شغلی را به ناچار پذیرفته اند که بازنشستگی و تامین آتیه در سال های کهنسالی هم در ادبیاتش جایی ندارد. کانون انجمن های صنفی کارگران ساختمانی در یک مطالعه میدانی برآورد کرده که حدود یک میلیون و ٦٠٠ هزار کارگر ساختمانی و حدود ٣٠٠ هزار کارگر مشغول در شرکت های ساختمانی در ایران فعال هستند اما از جمع این تعداد، در خوشبینانه ترین وضع، حداکثر ٨٠٠ هزار نفر از بیمه بازنشستگی برخوردارند که البته عمر این بیمه هم از ٥ سال فراتر نمی رود و این محرومیت تحمیلی در حالی است که نخستین بیمه پایه گذاری شده در ایران، برای کارگران شاغل در بخش های ساخت و ساز بوده و عمری بیش از ٨٠ سال دارد و حتی بیمه تامین اجتماعی برای عموم مشمولان، حداقل ٢٠ سال جوان تر از بیمه کارگران ساخت و ساز است. با این حال فعالان عرصه کارگری معتقدند علت اصلی پایمال شدن حق کارگران ساختمانی و محرومیت آنها از بیمه بازنشستگی طی سه دهه گذشته، طمع کارفرمایان و حمایت های برخی نمایندگان در ادوار مجلس بوده که با مسکوت گذاشتن قوانین، سنگ اندازی در مقابل قوانین موجود یا تلاش برای منفعل کردن قوانین انتفاعی برای کارگران ساختمانی، تلاش کرده اند حداقل مزایای موجود را همچنان در چاله بیندازند تا بیرون کشیدن پیکر نحیف و زخم خورده این تعهدات، اجرای آن را دشوار یا غیرممکن کند.
موج تخلف روی دیوارهای شهر
«منصور». خودش را منصور معرفی می کند و کارفرمای ساختمانی است که هنوز به تیغه کشی نرسیده. ١٥ کارگر دارد و می گوید که طبق توافقی که با شهرداری و اداره کار داشته، به کار گیری کارگر افغان ممنوع است و تمام کارگران فنی هم باید بیمه باشند وگرنه شهرداری و اداره کار اجازه متوقف کردن پروژه را دارند.
«بیمه به من گفته که کارگر بعد از سه ماه کار مداوم بیمه می شود. من هم قبول کردم. اما هیچ کارگری سه ماه در یک ساختمان نمی ماند. خودشان پایبند کار نیستند. خودشان از قرارداد می ترسند. احساس می کنند اگر قرارداد امضا کنند امنیت مزدشان از بین می رود. شب به شب مزد می خواهند و کافی است یک ساختمان دیگر، یک شرایط دیگر با مزدی بیشتر برایشان جور شود. بدون خداحافظی می روند. تنها کاری که از دستم بر آمد این بود که یک لیست ٣٠ نفره بی نام دارم که اگر برای کارگر حادثه یی اتفاق افتاد بتوانم هزینه های درمانش را از محل همان لیست بیمه پرداخت کنم.»
تخلف برای کارفرما از خوردن یک لیوان آب آسان تر است. کارفرمایی که می داند به کار گرفتن کارگر افغان بدون کارت اقامت تخلف است، کارفرمایی که می داند بیمه نکردن کارگر و فرار از تعهدات قانون کار تخلف است، کارفرمایی که می داند تامین نکردن ایمنی کارگاه و شرایط امن کار تخلف است، کارفرمایی که می داند درست کردن فهرست بیمه بدون نام تخلف است اما همه این تخلفات را مرتکب می شود.
«وقتی مامور بیمه می آید کارفرما به ما می گوید برویم پشت ساختمان تا به مامور بگوید کار خوابیده و فقط یک سرایدار در ساختمان است.»
«کارفرما گفت اگر بیمه می خواهی ماهی ٣٠٠ هزار تومان مزد می دهم و بیمه ات می کنم. مزد کارگر ساختمان روزی ٤٠ هزار تومان است.»
«ما ٦ نفریم. هیچ کدام کارت اقامت نداریم. کارفرما گفت چون غیرقانونی هستید مزدتان از ایرانی کمتر است. روزی ٣٠ هزار تومان مزدمان می دهد. ٣٠٠ هزار تومانش را برای خودمان نگه می داریم. بقیه اش را با دلال می فرستیم افغانستان برای خانواده مان.»
معاش مشروط
رضا ٢٩ ساله است. ٢٧ روز است بیکار است. ٢٧ روز است که از ساعت ٧ صبح گوشه میدان هروی می ایستد به انتظار کارفرمایی که بیاید و کارگر بخواهد و غروب، با دستی خالی تر از صبح، توبره اش را برمی دارد تا قبل از ساعت ممنوعه، خودش را به گرمخانه شهرداری برساند و یک وعده غذای گرم بگیرد و جایی برای خواب. بیکاری برای رضا و همه آنهایی که کنار رضا ایستاده اند یعنی گرسنگی خانواده. خانواده یی که ابعادش از ٤ و ٥ و ٦ نفر کمتر نیست و تنها نان آور، همین مرد جوان یا میانسالی است که ٢٠ روز و سه هفته از ماه بیکار می ماند و سازمان تامین اجتماعی هم هویت شغلی او را به رسمیت نمی شناسد چون کارفرمایان- مردمی که فقط به سبب داشتن پول بیشتر در پله یی بالاتر از رضا و امثال او ایستاده اند - حاضر نیستند سختی های بیمه کردن کارگر را به جان بخرند و رگ خواب این مردان فقیر و محتاج را هم پیدا کرده اند که با وعده مزد روزی ٤٠ هزار تومان، انگیزه بیمه را برای شان کمرنگ کنند یا در جواب اصرارشان برای بیمه بگویند: «دو سوم مزدت را کم می کنم تا بیمه ات کنم. »
دستگاه جوش، تن آسفالت و اعصاب همسایه های مجاور ساختمان نیمه کاره بدقیافه را می لرزاند و کارفرما: یک پسر ٢٧ ساله که خودش را به نشنیدن زده در جواب ناسزای همسایه ها فریاد می کشد: «مجوز گرفتم. مجوز دارم. می سازم. هیچ کس هم حق شکایت ندارد. بمیرید و این سر و صدا را تحمل کنید.»
رنگ صورتش به سرخی می زند. از شکایت همسایه ها و مامور نیروی انتظامی که صدا کرده اند و مامور هم آمده تا به کارفرما بگوید روز روشن اجازه خالی کردن بار تیرآهن و مزاحمت برای همسایه ها را ندارد آنقدر عصبانی است که کارگرها را هم با ناسزا صدا می کند. به جای هر اسم، یک فحش.
«بیمه نمی کنم. ٩٠ درصد کارگرهایم هم افغان هستند و کارت هم ندارند. آنهایی هم که پاسپورت دارند اصلانمی دانند بیمه چیست. خودم که کارفرما هستم هم بیمه نیستم. تا حالاهم ندیدم کارفرما کارگرش را بیمه کند. اگر بیمه می خواهند خودشان بروند امتحان مهارت بدهند و بیمه شوند. بیمه برای کارفرما دردسر دارد. مزد کارگرهای من از ٣٥ هزار تا ٥٠ هزار تومان است. وقتی بیمه باشند، یک شکایت شان کافی است که هر چه داری برای آن شکایت بدهی. سنوات و عیدی و پاداش و اضافه کار می خواهند و پررو می شوند.»
قرار است هر واحد این ساختمان متری ٧ میلیون و ٥٠٠ هزار تومان فروش برود. ٣٠ واحد و هر واحد، ١٥٠ متر. جوشکار ساختمان که نبش کوچه ایستاده و ضایعات میلگردها را بالاو پایین می کند طوری که کارفرما نشنود می گوید: «شش ماه قبل یکی از کارگرهای افغان از پله ها پرت شد و دستش شکست. اینجا بیمه مسوولیت ساختمان داریم که اگر کارگر در کارگاه دچار حادثه شد با همان بیمه مسوولیت خرج دوا و دکترش را بدهیم. کارگر افغان بود و بیمه گفت که یک ریال هم نمی دهد. کارفرما هم آن افغان را با همان دست شکسته اخراج کرد و کارگرها را تهدید کرد که اگر جایی بروز بدهند همه شان را اخراج می کند. از ما هم امضا گرفت که نمی دانیم و ندیده ایم و بی خبریم.»
جای خالی وجدان
مزدی که به دست های پینه بسته رضا و اسماعیل و هزاران کارگر ساختمانی می رسد از هیچ توافق و قراردادی پیروی نمی کند و صرفا یک قرار کلامی است بدون هیچ تعهد مازاد از سوی کارفرما. حداکثر اقدامی که کارفرما برای فرار از گیر و گره های سلیقه یی بازرسان اداره کار انجام می دهد درست کردن یک فهرست بیمه ٢٠، ٣٠ نفره بدون نام است تا هر وقت کارگری دچار سانحه شد، بتواند بدون آنکه از جیبش ریالی خرج کند، کارگر را به دست بیمه بسپرد و مخارج مداوا و تاوان دوران نقاهت کارگر را از جیب بیمه تامین کند.
«همه چیز شده برای مان حسرت. بیمه. غذا. ماشین. اینکه زندگی نیست.»
مردانی که کنج میدان هروی ایستاده اند یادشان می آید که زمستان سال قبل، محمود چطور از فرط ایستادن در سرمای دی ماه کلیه هایش سرما زد و از کار افتاد و با دست خالی راهی ولایتش شد و حالاشده یک بیمار دیالیزی که توان کار هم ندارد و هیچ نهادی هم از او حمایت نمی کند و حالاپسر ١٥ ساله اش قرار است راهی تهران شود تا جای پدر را پر کند.
« برای خودم هیچ چیزی نمی خواهم. هیچ چیز. تنها آرزویم این است که پسرم مثل خودم نشود. کارگر نشود که مجبور باشد مثل من گوشه این میدان بایستد. این همه ساعت کنار ما ایستادی. یک نفر آمد صدا کند کارگر؟»
پولدارها مخالف بودند
الزام کارفرما به تامین حق بیمه کارگران ساختمانی اصلااتفاق عجیبی نبود که این سال ها آنقدر برای اجرا نشدنش تلاش شد. سال ١٣٠٩، دولت وقت تشخیص داد که کارگران راهسازی علاوه بر آنکه شغل دشواری را بر عهده دارند، با مخاطرات زیادی هم در مقایسه با سایر کارگران مواجه می شوند.
«صندوق احتیاط کارگران طرق و شوارع» که در سال ١٣٠٩ و برای کارگران راهسازی ایجاد شد، نخستین سنگ بنای حمایت از نیروی کاری بود که جان خود را بر سر تامین معاش خانواده می گذاشت. مدت کوتاهی بعد اما، این پوشش بیمه یی به بیمه حوادث کار تغییر ماهیت داد و تا سال ١٣٥٧ نظر موافق دولت بر این بود که کارگر ساختمان در مقابل حوادث کار تحت پوشش بیمه یی باشد که صرفا در صورت وقوع حادثه و پس از تایید اداره کار، هزینه مداوا و از کارافتادگی او از سوی این بیمه پرداخت شود.
مرور تاریخ هشت دهه گذشته نشان می دهد که کارگر ساختمان هیچگاه بخت بهره از بیمه اجتماعی و چشیدن طعم ابلاغ حکم بازنشستگی و دریافت حقوق دوران کهولت را نداشته است. سال ١٣٨٥، عبدالرضا مصری، وزیر وقت رفاه و تامین اجتماعی با استناد به مصوبه دولت، لایحه یی به مجلس ارائه داد که لزوم بیمه بازنشستگی و اجتماعی برای کارگران ساختمان را موکد می کرد. بیمه یی که با آمد و رفت های فراوان، در سال ١٣٨٧ به تصویب و ابلاغ نهایی رسید و از مهر ماه ١٣٨٩ هم به اجرا درآمد و طی سال های ٨٩ تا ٩٢، جمع قابل توجهی از کارگران ساختمانی - حدود ٨٠٠ هزار نفر - برای نخستین بار تحت پوشش بیمه اجتماعی قرار گرفتند. از سال ٩١ که برف بحران بر اقتصاد کشور نشست، عرصه ساخت و ساز هم ماتم گرفت. رکود بازار مسکن در تمام زاویه هایش، خاطره یی شد برای کارگران ساختمانی که فنجان عمرشان پرتر از بقیه بود و یادشان نمی رفت که مثلادر دهه های ٧٠ و ٨٠ چه روزهایی بود که حتی فرصت نداشتند با تلفن یا نامه، احوالی از خانواده در غربت شان بگیرند آنقدر که وقت شان پر بود از آجر چینی و بند کشی و پی ریزی و بنایی.
طی سال های گذشته و در همین دوران سوگواری بازار ساخت و ساز اما با ورود پولدارهای یک شبه و آماده بلعیدن یک وعده پول بی دردسر به عرصه ساخت و ساز که از حق و حقوق نیروی کار نه تنها چیزی نمی دانستند و نمی خواستند بدانند بلکه حاضر هم نبودند ذره یی از سود بی زحمت و کلانی که وامدار تیشه زدن به هویت و پیکر تاریخی شهر بود، به جیب غیر برود، برخی حامیان این گروه در مجلس، به صرافت تغییر مختصات قانون افتادند و تلاش داشتند با حذف سهم کارفرما از حق بیمه کارگران ساختمان، عرصه سودآوری به نفع «خودمالکان» که بیش از ٥٠ درصد فعالان ساخت و ساز را تشکیل داده و بدون پرداخت حتی یک ریال مالیات در قبال دریافت سودهای میلیارد تومانی از بازار آجر چینی بی ضابطه، الفبای قانون را مدت هاست که با بی توجهی های شان مهر ابطال زده اند، هموار و بی دست انداز شود که با متوقف کردن بیمه اجتماعی کارگران ظرف یک سال گذشته و تا پیش از مصوبه ١٦ آذر ماه امسال مجلس که کارفرما را ملزم به تامین حق بیمه کارگر و سازمان تامین اجتماعی را ملزم به ایجاد پوشش بیمه یی کارگر ساختمانی کرد، در این جولان موفق هم بودند.
من بیمه نمی کنم
روی یک ورق آهنی با ماژیک نوشته اند «اتاق کارفرما» و به چارچوب کانکسی نصب کرده اند که بوی چلوکباب از درزهایش بیرون می زند.
«کارفرما» مشغول غذا خوردن است. تابلوی زرد رنگ کنار بنای نیمه کاره اعلام می کند که قرار است از پایان سال ٩٤، یک برج در منتهاالیه یک بن بست ١٢ متری با ٧ طبقه ارتفاع و در هر طبقه ١٠ واحد ١٥٠ متری، تمام ساکنان ضلع شرقی این بن بست را برای همیشه از نعمت دیدن طلوع آفتاب و تماشای ارتفاعات شمال شهر محروم کند.
فعلابرای کارفرمای ساخت این برج متجاوز بدقواره ١٥ نفر کار می کنند که ٧ نفرشان افغان هستند.
«افغان حق و حقوق زیادی نمی خواهد. همین قدر که کمی پول توی جیب خودش بماند و چند اسکناسی هم برای خانواده اش به افغانستان بفرستد راضی است. افغان ها مردم قانعی هستند و همه کار هم انجام می دهند. بارها دیده ام با این کار سخت، ناهارشان نان و ماست و خرما بوده که هرچه کمتر خرج کنند. از کارگر ایرانی به همین خاطر خوشم نمی آید. پرتوقع است و تنبل.»
باقی کارگران ایرانی بیمه نیستند. این کارفرما از بیمه کردن خوشش نمی آید چون می داند که بیمه، الزام به پرداخت سنوات و پاداش و عیدی و پرداخت حقوق مطابق قانون کار و حتی پرداخت بن خواروبار سالانه و حق اولاد و حق مسکن و حتی حق ازکارافتادگی را هم با خود می آورد و این کارفرما مانند بسیاری از همتایانش علاقه یی به این صف طویل بایدها ندارد.
«همان اول باهاشان شرط کردم که روزی ٣٠ تومان مزد شاگرد ساده و روزی ٥٠ تومان مزد استاد کار. من بیمه نمی کنم.»
خیابان بالاتر، محمود روی سطح شیب داری نشسته که قرار است چند ماه بعد پلکان ورودی ساختمان باشد. خاکستر سیگارش را روی زمین می تکاند و کلمه هایش می رود لابه لای دود سیگار. پشت دست راستش، کمی پایین تر از انگشت سوم، یک خط عمیق، جای زخمی کهنه است که تا بالای مچ دست ادامه دارد.
«اینجا هیچ کس بیمه نیست. من از ١٤ سالگی کارگری کردم و تا امروز که ٣٣ ساله شده ام هیچ وقت بیمه نبودم. ٥ سال قبل موقع کار انگشتم قطع شد. از جیب خودم گذاشتم و انگشتم را پیوند زدند. دو سال قبل هم لته شیشه افتاد روی دستم. دستکش کار داشتم وگرنه دستم از وسط دو نصف شده بود. کارفرما پول نداد. شکایت کردم. آمد اداره کار و گفت توی کارگاه من این اتفاق نیفتاده. من هم سند نداشتم که ثابت کنم. حقوق مان را دستی می داد. حالاهم هرجا کار می کنم بیمه نمی کند. اسم بیمه می آید کارفرما می گوید اخراج.»
فقر برای کارگران ساختمانی خانه می سازد
علی گوشه یی از میدان ایستاده که آفتاب پرزورتر است و می تواند طاقتی بدهد برای ١٠، ١٢ ساعت ایستادن و همین گرمای کم جان کمک می کند که بتوانند گرسنگی و تشنگی را تا غروب که راهی اتاقک سرایداری می شوند، تحمل کنند. علی و ١٠ کارگری که گوشه میدان ایستاده اند جایی برای ماندن ندارند. پولی ندارند که بتوانند جای مجزا و مستقلی اجاره کنند. با سرایدار یک ساختمان نیمه ساز توافق کرده اند که هر کدام هر شب ٣ هزار تومان بدهند و بدون اینکه کارفرما بویی ببرد، ١٠ نفر بروند در یک اتاق ١٢ متری شب بخوابند و صبح آفتاب نزده خارج شوند که کارفرما خبردار نشود.
«دو هفته دیگر دفاع پایان نامه فوق لیسانس دارم. ١٠ سال است کارگر ساختمان هستم و در این ١٠ سال حسرت تمام خانه هایی را داشتم که برای ساختنش کارگری کردم. چه آدم هایی می آمدند و در این خانه ها زندگی می کردند؟ ثروت شان چقدر بود؟ چه شغلی داشتند؟ همه این خیال ها در این ١٠ سال با من همراه بوده. هر خانه که تمام می شود و آخرین مزد را که از کارفرما می گیرم فکر می کنم تا چند هفته دوباره باید بیکار بمانم.»
بقیه مردها چشم به دهان علی دوخته اند که هرچه بگوید همان شود. حرف های علی را که می شنوند سری پایین می اندازند و دور می شوند. حتی حوصله اعتراض هم ندارند. فقط یکی شان در حال رفتن دستش را رو به علی می گیرد و سری تکان می دهد: «این عدالت است خانم؟ ما که بی سوادیم و جایی حساب مان نمی کنند. این بچه که فوق لیسانس است. یعنی هیچ جای خالی برای او ندارند که مجبور باشد بیاید کنار ما و کارگری ساختمان کند؟»
مرور
٥ خرداد ١٣٩٢: تشکل های صنفی کارگران ساختمانی در نامه یی به رییس فراکسیون کارگری مجلس نسبت به ادامه رویه غیرقانونی سازمان تامین اجتماعی در خصوص اعمال سهمیه بندی برای بیمه کارگران ساختمانی هشدار دادند و اعلام کردند پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، در مقابل ساختمان مجلس، سازمان تامین اجتماعی و دیوان عدالت اداری تجمع خواهند کرد.
١٦ فروردین ١٣٩٣: رییس کانون انجمن های صنفی کارگران ساختمانی کشور از منتفی شدن سهمیه بندی بیمه کارگران ساختمانی به علت ذکر نشدن آن در بودجه ۹۳ خبر داد.
٢٣ تیر ١٣٩٣: با امضای ۸۰ تن از نمایندگان مجلس: طرح دو فوریتی اصلاح بیمه کارگران ساختمانی به هیات رییسه مجلس تقدیم شد تا بر اساس این طرح، ٧٠٠ میلیارد تومان ازمحل سهم دهداری ها و شهرداری ها از مالیات بر ارزش افزوده برداشت شود و با این رقم، سازندگان مسکن از پرداخت حق بیمه ٧٠٠ هزار کارگر ساختمانی معاف شوند.
٢١ مرداد ١٣٩٣: طرح تغییر قانون بیمه کارگران ساختمانی با ١٥٠ رای موافق در دستور کار مجلس قرار گرفت وبر اساس این طرح، حق بیمه کارفرمایان ساختمانی از ۱۲ درصد کل مبلغ پروانه های ساختمانی تامین می شود و در صورتی که این بودجه کافی نباشد، از مالیات بر ارزش افزوده جبران خواهد شد.
٢٢ مرداد ١٣٩٣: تقی نوربخش، مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی: سازمان تامین اجتماعی هم اکنون ۸۰۰ هزار کارگر ساختمانی را بیمه کرده است و ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار نفر نیز بدون پوشش بیمه هستند اما سازمان به دلیل تعادل نداشتن منابع و مصارف نمی تواند کارگران بیشتری را هم بیمه کند.
٢٢ شهریور ١٣٩٣: شورای نگهبان مصوبه مجلس مبنی بر تغییر ماده ۵ قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی را به علت مغایرت با اصل ٧٥ قانون اساسی رد کرد.
٧ مهر ١٣٩٣: محمد حسن زدا، معاون فنی و درآمد سازمان تامین اجتماعی: از آنجا که سازمان تامین اجتماعی از تاثیر اصلاحیه اخیر قانون بیمه های اجتماعی کارگران ساختمانی بر وضعیت منابع مالی این قانون بی اطلاع است، در حال حاضر تشکیل پرونده بیمه برای کارگران ساختمانی جدید متوقف شده است.
١٦ مهر ١٣٩٣: مجلس با رای به حذف تبصره یک طرح تغییر ماده ۵ قانون بیمه کارگران ساختمانی مقرر کرد سهمی از محل منابع مالیات بر ارزش افزوده به بیمه کارگران ساختمانی اختصاص داده نشود.
١٩ مهر ١٣٩٣: کانون انجمن های صنفی کارگران ساختمانی کشور در نامه یی خطاب به شورای نگهبان از این نهاد نظارتی خواست مصوبه مجلس مبنی بر تغییر قانون بیمه کارگران ساختمانی را به دلیل مغایرت با اصل ۲۹ قانون اساسی ابطال کند.
٢ آبان ١٣٩٣: ۳۵۰ انجمن صنفی کارگران ساختمانی به همراه کانون عالی انجمن های صنفی کارگران ایران مصوبه مجلس نهم برای تغییر قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی را بر خلاف بند ۹ اصل ۳ و اصل ۲۹ قانون اساسی دانستند.
٨ آبان ١٣٩٣: شورای نگهبان با رد مجدد مصوبه مجلس برای تغییر ماده ۵ قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی، این مصوبه را مغایر با اصل ۷۵ قانون اساسی دانست.
٢٤ آبان ١٣٩٣: کانون انجمن های صنفی کارگران ساختمانی کشور درنامه یی خطاب به نمایندگان مجلس نسبت به تغییر قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی که در کمیسیون بهداشت و درمان مجلس کلید خورده است اعتراض کرد این طرح را در راستای حمایت از بساز و بفروش ها دانست.
٢٥ آبان ١٣٩٣: حدود ١٠٠٠ کارگر ساختمانی در اعتراض به تغییر ماده ٥ قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی از ساعت ۹ صبح در مقابل مجلس تجمع کردند.
٥ آذر ١٣٩٣: اکبر ترکان، مشاور عالی رییس جمهوری و رییس سازمان نظام مهندسی: هم اکنون آنچه تامین اجتماعی تحت عنوان بیمه از ساخت و ساز ها می گیرد، بیشتر شبیه پول زور است تا حق بیمه برای این کارگران.
١٦ آذر ١٣٩٣: نمایندگان مجلس با ١٧٢ رای موافق، طرح تغییر ماده ۵ قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی را در صحن علنی تصویب کردند. طرح جدید مجلس، سازمان تامین اجتماعی را مکلف می کند با دریافت هفت درصد حق بیمه سهم بیمه شده از کارگر و ۱۵ درصد مجموع عوارض صدور پروانه از مالک نسبت به تداوم پوشش بیمه تمام کارگران ساختمانی اقدام کند.
٢٦ آذر ١٣٩٣: شورای نگهبان ادامه بیمه کارگران ساختمانی را تایید و اعلام کرد که طرح تغییر ماده ۵ قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی با توجه به اصلاحات انجام شده مغایر با موازین شرع و قانون اساسی نیست.
١٧ دی ١٣٩٣: قانون اصلاح ماده (۵) قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی ضمن ابلاغ از سوی رییس مجلس، در روزنامه رسمی منتشر شد.
٢٢ دی ١٣٩٣: رییس جمهوری «قانون اصلاح ماده (۵) قانون بیمه اجتماعی کارگران ساختمانی» را برای اجرا به وزارت تعاون ، کار و رفاه اجتماعی ابلاغ کرد.